تقریبا" تمامی جوامع از افراد و اعضای خود این انتظار را دارند که با رعایت موازینی خاص خود را با شرایط و هنجارهای
موجود در جامعه تطبیق دهند، اما در مواردی و تحت یک سری شرایط خاص بعضی از افراد خود را با الگوهای فرهنگی و شرایط اجتماعی نمیتواند تطبیق دهند. این خود میتواند شروع پدید آمدن و پیدایش بعضی از مسائل اجتماعی و شرایط غیر عادی در زندگی روزمره باشد. در حالی که جوامع هنجارهای فرهنگی، قوانین، مقررات و موازینی را ایجاد می نماید، بعضی از افراد متهم به این میگردند که از قوانین و هنجارها سرباز می زنند و بدین گونه مسائل اجتماعی را به وجود میآورند. مسائل اجتماعی خود ضمن اینکه فراوانند، عمق، شدت، تلقی از آنها، واکنش نسبت به آنها و غیره در جوامع مختلف متفاوت است. بطور کلی، شرایط فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی باعث میشود تا افراد و اعضای جوامع مختلف به اشکالی متفاوت رفتار نمایند، و طوری با دیگر با هم ارتباط داشته باشند و از خود واکنش نشان دهند. به هرحال تخطی و تجاوز از موازین و قالبهای اجتماعی و فرهنگی با توجه به وضعیت هر جامعه ای، خود اجتناب ناپذیر می نماید.
عوامل شخصیتی خود نقش مؤثری در پیدایش وضعیت اجتماعی دارند، یعنی براساس بسیاری از تحلیهای روان شناختی، موارد غیر عادی بودن فرد، بیشتر ناشی از شخصیت فرد است، مجموعه کنشها، دریافتها و برخوردها، روابط فرد با دیگران و نظایر آنها. در حالی که بعضی از نشانه های شخصتی مورثی است و بسیاری از روان شناسان اجتماعی عقیده بر این دارند که حالت فرد (خصوصیات فردی و شخصیتی) عمدتا تحت تأثیر تجارب اجتماعی شکل می گیرد، یعنی جریانی که خود ناشی از جامعه پذیری یا اجتماعی شدن ناموفق است. از دیدگاه جامعه شناسی نیز بسیاری از نشانه های مربوط به رفتار غیرعادی، خود ناشی از دریافتهای ضعیف اجتماعی، آموزشی و نظایر آن می باشد.
گرچه این تفکر وجود دارد که انحراف خود انتخابی آزاد است، یا به دنبال شکست و قصور فردی پدیداری می گردد، تمامی رفتار فرد چه انحراف و چه تطبیق پذیری، و وضعیت عادی همگی از جامعه شکل می پذیرند.
از دیدگاه بسیاری از جامعه شناسان مسائل اجتماعی، انحراف چندان ارتباطی با این موضوع ندارد که افراد چقدر خوب یا چقدر در وضعیت نامطلوب هستند. آن خود یک محصول و دستاورد ضروری زندگی اجتماعی است. در هر حال، انحراف ممکن است در هر شرایطی از فرد سر بزند. شرایط اجتماعی، موقعیت اقتصادی، جو و فضایی که فرد در آن به سر می برد، توقعات و انتظارات فرد از زندگی و عواملی از این قبیل هر یک در جای خود بروز انحرافات نقش دارند، اما، اینکه چگونه یک جامعه یک مورد از انحراف را محکوم میکند، خود بستگی به اخلاقی بودن و قانونی بودن آن جامعه دارد، یعنی اینکه تا چه حد پایبند به اخلاقیات و قوانین موضوعه در جامعه است. این نکته نیز حائز اهمیت است که در هر جامعه ای صرفا" سهم کوچکی از جمعیت به عملکردهای انحرافی اقدام مینماید. معمولا" کسانی که به نحوی با مشکل مواجه اند، به رفتارهای انحرافی اقدام می نمایند. در حالی که وقوع انحراف در بسیاری از جوامع اجتناب ناپذیر است. رابرت مرتون می گوید: زیادی انحراف و نقض قوانین خود از شرایط و نظامات خاص اجتماعی ناشی میگردد. حدود و خصوصیت انحراف خود بستگی به این دارد که یک جامعه اهداف خود را چگونه دنبال میکند، موفقیت مالی آن چگونه است، چگونه می تواند اهداف تعلیم و تربیت، مشاغل و.... را در جامعه تأمین نماید.
در جایی دیگر می گوید در صورتی که ابراز لازم فراهم نباشد، و افراد نتوانند به اهداف یادشده دست یابند، وقوع انحراف بسیار محتمل است.
افراد و اعضای جامعه که در یک نظام فرهنگی به سر می برند می بایست روشها، قوانین و هنجارهای مربوط به زندگی روزمره را بپذیرند، و از این طریق است که میتوانند به رفتار دیگران پاسخ دهند. بخش عمده ای از جامعه شناسی عمدتا" به این موضوع می پردازد که چرا افراد در جامعه ناسازگارند، با جامعه تطبیق پیدا نمی کنند، و خصوصیاتی از این قبیل را دارا هستند. عدم تطبیق پذیری با هنجارها و ارزشهای جاری جامعه خود به عنوان منشا" بسیاری از مسائل و چالشهای اجتماعی در جامعه و بین خانواده ها به چشم میخورد. به همین خاطر، جامعه شناسی انحرافات و آسیبهای اجتماعی عمدتا" به بررسی موضوع یادشده، علل و عوامل، ارائه راهکارهای مناسب و آینده نگری در این زمینه می پردازد.
جامعه شناسان که جنبه های کیفی جمعیت را بررسی می نمایند، آثار رشد جمعیت، عوامل جاذبه و دافعه، مهاجرت، آثار و پیامدهای جمعیت جوان، سالمند شدن جمعیت و نظایر آن را مورد ارزیابی قرار میدهند، و بدین گونه ریشه های بسیاری از چالشهای اجتماعی را جستجو می نمایند.
سهم عمده ای از جامعه جهانی امروزه خود را با چالشهای ناشی از جمعیت در نقاط مختلف مواجه است. پیدایش مسائل مختلف اجتماعی ناشی ازجمعیت خود به عنوان موانعی، روند توسعه اجتماعی را از حرکت عادی آن باز می دارد. روند افزایش باروری در جوامع مختلف در نتیجه افزایش جمعیت و به تدریج پیدایش حجم زیاد جمعیت جوان خود مقدمه پیدایش بسیاری از مسائل اجتماعی در جامعه است، یعنی،مسائلی از نوع فقر،گرسنگی، دسترسی نداشتن به امکانات آموزشی، بیکاری، و نظایر آن را. روند بالای باروری خود به گونه ای پیوسته و چرخه ای مشکلات یادشده را به دنبال می آورد. افزایش بیش از حد جمعیت و در نتیجه آن حجم بالای جمعیت جوان امروزه بسیاری از مسائل و چالشهای بالقوه را زمینه سازی کرده است، ینی وضعیتی که دولتها و مؤسسات برنامه ریزی در برابر این پدیده در موارد زیادی توان سرمایه گذاری و برنامه ریزی خود را از دست داده اند.
بی تردید دیر زمانی است که موضوع نسل جوان و دانشجو، در قلب مطالعات اجتماعی جای گرفته است و دارای اهمیتی
خاصی است. به طوری که هر روزه مطالعات و نظریات گوناگونی در این زمینه ارائه می شود. اما با وجود آنکه هر روز میخوانیم و می شنویم که در زمینه پاسخگوئی به نیازهای نسل جوان، برنامه ریزی های موثر و مطلوبی صورت میگیرد، اما با اینحال مشاهده می کنیم که هنوز از حال رضایت بخش مسائل این نسل بدوریم.
اما مفهوم "جوانی" بموازات تحولات علمی دستخوش دگرگونیهای عمیق گشته است. در عصر ما حتی آهنگ رشد جسمانی و اوج گیری هیجانات روحی، دو مشخصه اساسی دوران جوانی، شتاب بیشتری پیدا کرده اند این نکته که دوران جوانی از چه سال آغاز و در کدام سال پایان می پزید نه تنها در جامعه شناسی جوانان بحث حساس و متفاوتی را مطرح ساخته است بلکه در عرصه پزشکی نیز، نظرات گوناگونی را برانگیخته است.
بهر حال واقعیت آنست که جمعیت جهان هیچگاه تا این حد جوان نبوده است که امروزه هست. پیشرفت و گسترش علم و صنعت از یکسو موجب طولانی تر شدن دوران تحصیل و جوانی شده است. بخاطر داشته باشیم که ورود به زندگی فعال و شغلی و نیل به موقعیت ممتاز اجتماعی، مستلزم داشتن یک یا چند دانشنامه تخصصی و آشنائی به فرهنگ و دانش عمومی است که خود به خود دوره تحصیل را طولانی تر میسازد. از سوی دیگر، فاصله سنی به بلوغ جنسی و همچنین دست یافتن به بلوغ اجتماعی در پرتو نقش و سائل ارتباط جمعی، پیشرفت پزشکی و بهبود تغذیه، کوتاهتر شده است. بموازات این واقعیات کادرهای بالای جامعه، بر اثر افزایش طول عمر و برخورداری از تجارب شایسته، بیشتر از گذشته در مشاغل خویش باقی میمانند. در چارچوب تمامی این مسائل است که مسئله جوانان در شکل و ابعاد پیچیده تری مطرح میشود.
درباره نسل جوان نباید غلو کرد. "نسل جوان" یک طبقه نیست، یک کلاس درس یا طبقه اجتماعی نیست، کلاس درس یک کلاس سنی است که فرد خیلی سریع از آن عبور می کند و نمیتواند برای همیشه در آن باقی بماند. اعضای یک کلاس درس، توده متشابه و همجنس نیستند و آنان که در دبیرستانها و دانشگاهها به تحصیل اشتغال دارند، گروههای هماهنگ و متجانسی تشکیل نمیدهند.
بررسی های انجام شده در مجموع حاکی از اینست که در داخل "نسل جوان" تحت آموزش، تقسیم بندی های و فواصل جدائی وجود دارد. ضوابط چندی این واقعیت را ارزیابی میکند. خاستگاه اجتماعی نسل جوان از جمله ضوابط موصوف است.
در سطح دانشگاه در غالب کشورهای جهان سوم تعداد زیادی از دانشجویان از طبقات پائین میآیند. در سطح جوامع صنعتی این نسبت افزایش یافته است. اما هر چه به سطح دبیرستان و بویژه دبستان نزدیکتر می شویم این نسبت بیشتر و بیشتر میشود بنوعی که اکثریت را در بر میگرد. واقعیت این است که در کشورهای صنعتی اکثریت دانشجویان به طبقات متوسط تعلق دارند در برخی از کشورهای در حال پیشرفته کشورهائی که از یک استراتژی نیرومند رشد برخوردارند همین پدیده به چشم میخورد.
از این گذشته کیفیت تأثیر ریشه های خانوادگی و اجتماعی در رفتار و واکنشهای جوانان در خور تامل و بررسی بسیار است. تجربه های آماری نشان میدهد که مدرسه برای فرزندان گروه اجتماعی پایین بمراتب قابل احترام تر است. چون ازدیدگاه ایشان مدرسه تنها وسیله پیشرفت اجتماعی بشمار می آید. اما از دیدگاه دانشجویانی که از طبقات متوسط برخواسته اند دانشگاه تنها نردبان ترقی و یگانه وسیله تبدیل شدن به کادر متخصص، دارای مقام و اعتبار اجتماعی است و درست برعکس آن در میحط های بالا، محیطهای برخوردار از رفاه بیشتر، مفاهیم بی تفاوتی و بی معنائی زندگی و بالاخره بی هدفی، بستر مناسبی برای قوت گیری دلزدگی از آموزش است. برخی از پژوهندگان، پیدایی برداشتهای افراطی در میان گروههای دانشجوئی متعلق به طبقات بالای اجتماعی به مثابه بازتابی از بحران زندگی طبقاتی و جامعه مصرفی میدانند که گاه به گاه به صورت عصیان های علیه اشکال نامطلوب زندگی ماشینی برخورد می شود.
نتیجه میگریم که در محیط دانشجویی که به ظاهر تصور می شود یک محیط همگون و هماهنگ است سلسله مراتب اجتماعی و اندیشه های اجتماعی، سیاسی متفاوتی وجود دارد.